عید سال 92
دختر خوبم مارال دون عید امسال ما آنچنان که باید خوب شروع نشد. آخه روز 4 شنبه سوری که تو کوچه دَدهَ اینا بودیم و برا خودمون دم درشون آتیش روشن کرده بودیم و همه به صف بودیم تا از روی آتیش بپریم که یه ماشین اومد و با سرعت از کنار ما رد شد. و یک صدای برخورد با ماشین اومد که متوجه شدیم اون صدا مال خوردن ماشین به خاله آی سان بود . طفلی آی سان که تا اون موقع از ته دل همش می خندید از درد به خودش می پیچید و همش داد می زد که پاش بد جوری درد میکنه . یکی از همسایه ها شماره ماشین ورداشته بود. که واقعا ازش ممنونیم. خاله رو با ماشین رسوندیم بیمارستان شهدای تبریز ، که متاسفانه هیچ کدام از دکترای کشیک اون روز سر پستشون نبودن. حتی خیلی از دکترای قابل...